( این تحقیق در اداره آموزش و پرورش کدکن تدوین و ارائه شده است و هرگونه استفاده منوط به اجازه از صاحب وبلاگ تربیت برتر است.)
تحول در نظام اداری آموزش و پرورش شامل سازمان و ادارات مناطق :
باید توجه داشت که تحول در آموزش و پرورش _که در گفته های مقام معظّم رهبری به صراحت به آن اشاره می شود _ نیازمند وقت گذاشتن زیاد و از همه مهم تر اجرایی و عملی شدن سند چشم انداز و نتایج پژوهش ها است. در این راه باید سیاست ها و اعمال غلط شناسایی شوند و بلافاصله پس از برچیده شدن آنها سیاست ها و اعمال جدید جایگزین شوند و همه کارکنان آموزش و پرورش باید با عشق به کارشان زمینه تحول را فراهم سازند و از اختلاف و لجبازی به شدت دوری کنند، همان طور که خداوند در قرآن همه مسلمین را به اتحاد می خواند.
در این قسمت به نقاط قوت، مسائل و مشکلات موجود در نظام اداری آموزش و پرورش، که تأثیر زیادی بر عملکرد مدارس دارد می پردازیم و در نهایت به تشریح بخشی از نظریه " آموزش و پرورش کیفی فراگیر " می پردازیم.
یکی از نقاط قوتی که در اداری آموزش و پرورش وجود دارد، طرح معلم پژوهنده است. این طرح به صورتی کاملا هوشمندانه ای اطلاعات معلم را به روز می کند و در افزایش مهارت های حرفه ای به او کمک می کند، علاوه بر این با اجرای طرح مشکلی از مشکلات مدرسه و دانش آموزان حل می شود. نکته ای که باید در روند اجرایی این طرح مورد توجه باشد این است که باید نسبت به آگاهی و توجیه معلمان تلاشی وافر شود و با در دسترس گذاشتن منابع و کتب لازم به افزایش کیفیت آموزش و پرورش کمک شود؛ از مسئولین ادارات نیز انتظار می رود همت خود را در فراگیر کردن این طرح مصروف دارند و اجازه ندهند تمام جریان به یک بخشنامه خلاصه شود.
از ضعف های موجود در نظام اداری آموزش و پرورش که در سایر ادارات نیز دیده می شود، ظاهر گرا بودن است با این توضیح که هر کاری انجام می شود تا ظاهر قضایا حفظ شود ولی وقتی باطن و عمق اعمال صورت گرفته را بررسی می کنیم در چندی از موارد، متوجه می شویم که اقداماتی به صورت سطحی انجام شده و نتیجه ای در بر نداشته اند. این اعمال کیفیت ( همان چیزی که مقام معظّم رهبری بر ارتقای آن تأکید دارند.) را به شدت کاهش می دهند و خسارات زیادی بر بدنه آموزش و پرورش وارد می کنند.
باعث تعجب است، زمانی که می بینیم ( با وجود آمارهای دقیقی که هر ساله از تعداد دانش آموزان به عمل می آید.) در برخی از روستاها مدارس راهنمایی را با بودجه هایی کلان درست می کنند ولی بعد از 2 یا 3 سال فعالیت، به دلیل کمی تعداد دانش آموزان، منحل میشوند و برای جمع آوری آنها در یک مرکز شبانه روزی، دوباره بودجه کلان دیگری صرف می شود، به همین سادگی!!! اگر از آمارهای موجود به صورت کاربردی استفاده می شد این اتفاق نمی افتاد و بودجه های کلانی که در این راه به هدر رفت، حداقل به مدارس مستضعف منطقه داده می شد تا وضع وسایل آموزشی و پرورشی و سایر امکانات لازم را ارتقا و گسترش دهند و این یعنی افزایش کیفیت و ایجاد عدالت آموزشی.
و این گونه آموزش و پرورش کشور ما از بی توجهی به آمارهای موجود صدمات زیادی را متحمل شده است. باید بدانیم که پیشرفت، نیازمند پافشاری بر پیگیری مشکلات و ثابت قدم بودن در گرد آوری داده هایی خلاصه می شود که ابعاد مشکل را نشان می دهد. جیم لئونارد، مشاور آماری که سال ها با مدارس و صنایع همکاری دارد، می گوید: این کار [پیشرفت] جون متمرکز کردن اعداد بر یک مسأله است. و این را از یاد نبریم که بی دقتی، دشمن پیشرفت است.
« اگر می خواهیم سازمان های هدفمند و مبتنی بر اطلاعات داشته باشیم، افراد باید وقت اندیشه و کار کردن با یکدیگر را داشته باشند. در پنجمین رشته (1990) "پیتر سنج" به این موضوع اشاره می کند که، « گروهی که بزرگی و عظمت یافته است با چنین بزرگی آغاز ننموده،بلکه آموخته است تا نتایج فوق العاده را به وجود آورد.» او همچنین بر این نکته پای می فشارد که نه تنها کارکنان باید زمان کافی برای گفت و گو در اختیار داشته باشند، بلکه باید نهادهایی وجود داشته باشد که حتی گسترده ترین اندیشه ها جدی گرفته شود و اختلاف ها تحمل شود و داوری پایدار گردد. او میان گفت و گو ( که مجادله را به تعویق می اندازد) و عدم توافق و بحث ( جایی که عدم توافق ضروری است، زیرا که تصمیم هایی اتخاذ شود) فرق می گذارد. او در این مورد، ایجاد نوعی توازن را میان دو مقوله یاد شده پیشنهاد می کند. برای شکل گرفتن آنچه که او "سازمان یادگیری" مینامد، لازم می داند تلاشی عمده برای پدید آمدن فرصت هایی برای ملاقات و گفت و گوی آموزگاران و مدیران با یکدیگر – در محیطی آموزشی نه تهدید آمیز- یا به گفته دمینگ برای ترس زدایی، به وجود آید. چنین همکاری و کار مشترکی می تواند بهترین حاصل را برای هر شخص [و سازمان مربوطه] به بار آورد.»
کلید حل تمام مشکلات موجود این است که به نظرات،انتقادات و پیشنهادات معلمین توجه شود و از آنها برای تحول در آموزش و پرورش استفاده شود و از آنها برای تحول مطلوب در آموزش و پرورش استفاده شود.( هیچ کس نمی تواند بدون رو در رو شدن با مشکلات دانش آموزان، معلمین و مدارس پیشنهاد و راهکار درستی برای تحوّل در آموزش و پرورش ارائه دهد.)
مسئله بعد پاداش ها و امتیازاتی است که به کارکنان آموزش و پرورش داده می شود، « پاداش ها باید بر اساس اعتقاد درست به سعی و تلاش و پیشرفت، و نه صرفا بر مبنای نتایج به دست آمده، استوار باشد. پاداش گروهی و نه فردی، خردمندانه تر است. پاداش های پولی به گونه ای محسوس می تواند موجب حرکت جهش وار به سوی سعی و تلاش مضاعف است. اما اگر طبقه بندی کارکنان یا نتایج، موجب افزایش اختلاف میان آنان گردد، به گونه ای بالقوه موجب تضعیف روحیه آنان و حتی از میان بردن اشتیاق شان به سهیم شدن در عملکرد کامل و ماهرانه گردد؛ یعنی آنچه که برای نیل به پیشرفت و توسعه ای پایدار از اصول اساسی به شمار می رود. ما باید به دنبال رسیدن به تشکیلاتی باشیم که بیشتر بر نحوه خود ارزیابی کارکنان استوار باشد و هراس و ارعاب را پدید نیاورد. نظام یاد شده باید به گونه ای طرح ریزی و اجرا شود که موجب رواج خطر کردن و نوآوری گردد، تا وسوسه کارکنان به دست کاری نتایج حاصل از ثبت نتایج.
بیشترین شکایاتی که از معلمان در مورد ادارات و مدارس می شنویم عبارتند از : ارتباط ضعیف، فقدان مشورت و اتلاف وقت در نشست های کارکنان روش کاری اتخاذ شده برای تمام مشکلات معمولا یکسان است و تعداد کمی از افراد ( معمولا افرادی معیّن ) برای اکثریت صحبت می کنند.
ما نیاز داریم که گروه هایی مجزا متشکل از معلمان تمام مقاطع ایجاد کنیم و در مورد این گروه ها باید توجه داشت که « گروه های موفق، روش های مؤثر کاری دارند. این روش ها بنا به مشکل موجود و علایق و مهارت های افراد گروه متغیّر می باشد. این روش های کاری که اهمیتی برابر با نتایج دارد، آشکارا مورد بحث قرار می گیرد ( زیرا نتایج از فرایند بر می خیزد ) و به عنوان فرصت های گروه در نظر گرفته می شود تا فرا گیرند چگونه به بهترین نحو مدیریت کنند. اعضای گروه همیشه به تمام اطلاعات دسترسی کامل دارند، می دانند چه کسی چه کاری انجام می دهد و زمان انجام کار چه وقت است، آگاهند که چه منابعی برای آنان موجود است؛ و می دانند که چه موقع از گروه انتظار می رود با سایران کار کند و در مییابند که سایر گروه های سازمان چه کاری انجام می دهند و این که کار آنها چه تأثیری بر کار خودش دارد. گروه های موفق ... بر وقت نیز به طور مؤثری نظارت دارند. احتمال دارد این نکته ها بسیار ابتدایی و اصولی به نظر برسند، در عین حال جالب است که بدانیم بسیاری از مدارس بعضی یا تمام این کارها را بسیار ضعیف انجام میدهند. ... گروه برای موفقیت، به دانش و شایستگی های یکایک اعضای خود متّکی است. اگر قرار است گروه با گذشت زمان پیشرفت کند، باید افراد درون گروه را تشویق به شناسایی نیازهای شان برای پیشرفت کند.... گروه باید این توان را داشته باشد که به افراد کمک کند تا نیازهای شان را برای پیشرفت شناخته و ملزومات پیشرفت فردی و حرفه ای را تسهیل کند.... گروه های موفق خود را با سایر گروه ها پیوند می زنند، در اندیشه ها و علایق سهیم می شوند، روش های کاری را که مؤثر یافته اند مبادله کرده و پیوند های عملکردی متقابل را در زمان مناسب به وجود می آورند. گروه های درون یک سازمان وقت خود را صرف مبارزه با یکدیگر نمی کنند ــ این عمل استفاده ای مخرب از کار مایه و معمولا غیر سازنده است. به جای آن، آنها در جست و جوی مزایای موفقیت گروه از طریق روابط کاری مؤثر می باشند. »
ما نیاز داریم که مدیریت کیفی را در آموزش و پرورش به صورت فراگیر اجرا کنیم؛برای تحقق چنین مدیریتی با ید سه کیفیت نرم افزاری در ادارات ما ایجاد شود که به تشریح تک تک آنها می پردازیم: «نخستین نرم ( افزار ) در مطالعه مدیریت کیفی فراگیر، فرهنگ است... یک سازمان موفق برخوردار از مدیریت کیفی فراگیر (TQM) ، سازمانی است که سازمانی است که فرهنگی را با شرایط زیر اجرا کرده باشد:
1) نوآوری و ابتکار در آن بسیار معتبر باشد.
2) عملکرد و مشارکت، مقدم بر موقعیت و مقام باشد.
3) رهبری تابع عمل و نه موقعیت و مقام باشد.
4) پاداش ها بر مبنای فعالیت های گروه کاری داده شود.
5) پیشرفت، یادگیری، و کار آموزی به عنوان شیوه های حیاتی پایداری و تقویت سازمان قلمداد میشود.
6) اختیار در نیل به هدف های چالش آمیز که از طریق پیشرفت و موفقیت پیوسته حاصل می شود، فضایی را برای خود انگیزی ایجاد می کند.
چنین فرهنگی نقش نظارت آنهایی را که در موقعیت های رهبری اند به حداقل، و صمیمیت بین کارکنان و مشتری [دانش آموزان و والدین] را به حداکثر می رساند.
دومین نرم ( افزار ) مدیریت کیفی فراگیر در TQM ، تعهد است.تعهد باعث خطر کردن ها در جهت رسیدن به هدف ها، و اطلاع رسانی منظم فرصت های موجود به دیگران با هدف پیشرفت و نوآوری است.
آخرین نرم ( افزار ) مدیریت کیفی فراگیر در TQM ، ارتباط است. یک سازمان موفق در مدیریت کیفی فراگیر ، سازمانی است که در آن ارتباط های درونی و مابین گروه های کاری، قوی ـ ساده ـ و اثر بخش است. چنین سازمانی به جای اتکا بر شایعات و مفروضات، بر حقایق و ادراک اصیل استوار است. ارتباطات به سهولت مابین حوزه های مختلف سازمان در جریان است. نباید در هنگام تدوین پیشنهادها و برقراری ارتباط ها و یا اصلاح و تحول ها به این که چه کسی به صدور مجوّز مبادرت و یا به انجام کار پرداخته است اهمیتی داده شود؛ بلکه مهم این باشد که این فعالیت برای اصلاح فرایند و یا کیفیت عملکرد است.
ما به صورت جدی نیازمند ارتباط بیشتر مدیریت و کارکنان هستیم و چه خوب می شد اگر مسئولین اداره در هر سال تحصیلی حداقل 2 بار از تمام مدارس تحت پوشش خود بازدید می کردند، نه با منظور بازرسی بلکه برای لمس و درک مشکلات و موفقیت ها از نزدیک و حل مشکلات و تشویق موفقیت ها با دیده ای باز .
و در نهایت باید به این نکته توجه کرد که در گذشته طبقات آموزش و پرورش بر اساس درجه اهمیت به این شرح بود: « 1- مدیران 2- معلمان 3- دانش آموزان »، ولی در زمان حال باید این ترتیب را تغییر داد و درجه اهمیت را این گونه نوشت: « 1- دانش آموزان 2- معلمان 3- مدیران». در این مورد هرگز نباید فراموش کرد که تمام کارهایی که در وزارت عظیم آموزش و پرورش انجام می شود به خاطر دانش آموزان است( می توان گفت دانش آموزان مشتریان آموزش و پرورش هستند.) و باید آنها را در بالاترین درجه اهمیت قرار داد.
( این تحقیق در اداره آموزش و پرورش کدکن تدوین و ارائه شده است و هرگونه استفاده منوط به اجازه از صاحب وبلاگ تربیت برتر است.)
تحول در سایر بخش های مرتبط با آموزش و پرورش: و حال می خواهیم تأثیر عملکرد سایر بخش ها و ادارات را در بازدهی آموزش و پرورش بررسی کنیم. یکی از بخشهایی که ارتباط زیادی با آموزش و پرورش دارد، صدا و سیما است. میدانیم که دانش آموزان و والدین مقدار قابل توجهی از زمان خود را صرف دنبال کردن کردن برنامه های صدا و سیما می کنند. این یک موقعیت ایده آل را برای ایجاد فرهنگ مناسب در جهت اهداف آموزش و پرورش ایجاد می کند؛ صدا و سیما می تواند با پخش سریال ها، مستند ها و سایر برنامه های سودمند،علاوه بر جذب مخاطب، به افزایش اطلاعات و فرهنگ عمومی دانش آموزان و والدین کمک کنند. در این راستا صدا و سیما تحرک کمی داشته است. و بیشتر زمان برنامه ها به سخنرانی و بحث های خسته کننده تلف می شود و سریال هانیز مضمون و کیفیت علمی آموزشی و فرهنگی کمی دارند. از تأثیر ژرف صدا و سیما میتوان به این اشاره کرد که هر گاه برنامه زیبایی پخش می شود، تا چند ماه شاهد این هستیم که دانش آموزان و حتی والدین، خود را به جای نقش های آن می گذارند و از آنها تقلید می کنند. مسأله مهم دیگر که باید به آن اشاره شود، ارتباط صنعت و آموزش و پرورش است. این ارتباط در حالت ایده آل به این گونه تعریف می شود که مسئولین آموزش و پرورش با صنعتگران محلّی و ملّی هماهنگ شوند و جلساتی با حضور دانش آموزان و این صنعتگران تشکیل شود و به سؤالات مطروحه از سوی دانش آموزان پاسخ داده شود و با توضیحات ارائه شده از سوی صنعتگران، یک تصویر روشن از آینده ای روشن برای دانش آموزان ترسیم شود. دانش آموزان با دیدن بازاریان و بحث با آنها، انگیزه ای دوچندان برای مطالعه و پژوهش پیدا میکنند که این اتفاق می تواند ما را به اهداف و وظایف مان در قبال آینده سازان میهن اسلامی نزدیک کند. مثالی از ارتباط مؤثر میان کار و کسب و مدرسه را می توان در برنامه آموزشی تگزاس مشاهده کرد: « در آغاز کلاس هشتم، رهبران بازار کار از مدارس بازدید می کنند و اهمیت تعلیم و تربیت را از طریق توصیف نوع شایستگی های لازم برای به دست آوردن شغل هایی پر درآمد به دانش آموزان گوشزد میکنند. آنان به این نکته اشاره می ورزند که اگر دانش آموزان تنها درس ها و دوره های بدرد نخور را بگیرند، در نهایت حداقل درآمد و دستمزد را کسب خواهند کرد. و سپس به دانش آموزان گفته می شود که اگر بتوانند دوره های پرچالش و کشمکش موفق شوند، بخش صنعت آنها را به عنوان " متخصصان دولتی " خواهد شناخت و از این رو در به دست آوردن شغل ها و حرفه ها اولویت خواهند داشت.»[1] موضوع مهم دیگر وجود کتاب های کم برای مطالعه معلمان است. علاوه بر آن، همین کتاب های موجود نیز یا در دسترس معلمان نیستند و یا مطالب آنها به شدت تکراری است. واضح است اگر بخواهیم شاهد پیشرفت و تحولی چشمگیر در آموزش و پرورش شاهد باشیم باید آموزش ضمن خدمت معلمان را جدی بگیریم؛ یکی از راه های سریع، ارزان و کارآمد برای رسیدن به این هدف، تدوین کتاب هایی با مطالب کاربردی و غیر تکراری است، کتاب هایی که به مشکلات واقعی موجود در حرفه معلمی می پردازند. امروزه سطح فهم دانش آموزان بالا رفته است و سؤالات و انتظاراتی دارند که معلم بدون پشتوانه علمی نمی تواند به آنها پاسخگو باشد. در همین راستا من از چند دانش آموز خواستم که به طور منصفانه نقاط ضعف معلمان شان را بیان کنند؛ آنها به مواردی اشاره می کردند که کمتر معلمی به آنها توجه می کند، با این همه به این نتیجه می رسیم که مطالب تکراری و غیر کاربردی در کتب مرتبط، توانایی حل این مسائل را ندارند و یا نیاز به تجزیه و تحلیل زیاد نیاز دارند که معلمان به دلایلی کمتر به آن می پردازند. برای حل این مشکل می توان گفت مؤلفان باید با نظرسنجی و نیاز سنجی از دانش آموزان و معلمان، به مسائلی که در واقع وجود دارند و با آنها درگیر هستیم توجه کنند و در جهت حل این مسائل کتاب بنویسند. متأسفانه کسانی که به ترجمه آثار خارج کشور می پردازند، به دنبال نسخه های به روز و جدید آن برای ترجمه نیستند، به گونه ای که منابع لاتین هر کتاب را بررسی کنیم شاهد این خواهیم بود که مطالب آنها مربوط به حداقل 15 سال پیش است. و این یعنی ما با ترجمه نکردن پژوهش ها و کتاب های به روز آنها، خود را از نتایج تحقیقات آنها محروم کرده ایم و می گوییم پیشرفت نمی کنیم. 1 - ، آموزش و پرورش کیفی فراگیر، مترجم: بختیار شعبان ورکی و دیگران، ( مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1381) ص. 96. ( این تحقیق در اداره آموزش و پرورش کدکن تدوین و ارائه شده است و هرگونه سوء استفاده منوط به اجازه از صاحب وبلاگ تربیت برتر است.)
ضرورت تحول در دولت و وزارت آموزش و پرورش: «مأموریت نظام آموزش و پرورش عبارت است از مجموعه اهداف (ویژگی های انسان مطلوب )و وظایف ( ناظر به تحقق شرایط و اقتضائات ، تأمین ابزارها ، وسائل و امکانات ) که باتحقق آن افراد آماده ایفای نقش های مفید فردی و اجتماعی در عرصه های توسعه ملی و در تعامل با تحولات محیطی منطقه ای و جهانی می گردند .» با وجود این که وزارت آموزش و پرورش بزرگترین وزارت کشور است و نمی توان نقش کلیدی آن در پیشبرد اهداف بیست ساله را نادیده گرفت و دولت محترم نیز همواره سعی در ارتقای آن داشته است. ولی در مواردی طرح های ارائه و اجرا شده، باعث وارد آمدن ضربات جبران ناپذیری بر پیکره این وزارتخانه و از همه بیشتر بر دانش آموزان شده است. یکی از این ضربات زمانی وارد شد و می شود که نقش مراکز تربیت معلم در تربیت نیروی کار آزموده و متعهد، کم رنگ شد و در مقابل ، نیروهای حق التدریس و پیمانی به صورت گسترده به کار گرفته شدند و به دلایلی همچون آشنا نبودن این افراد با روش تدریس و چگونگی برخورد با روحیه بچه ها و ناچیز بودن حقوق پرداختی به آنها، هیچ گونه تلاشی(و یا حداقل تلاش) در جهت آموزش فرزندان این مملکت انجام ندادند.( نباید از نظر دور داشت که افرادی استثنا نیز وجود دارند.) و حالا که تجربه های زیادی در این مورد به دست آمده است، از دولت انتظار میرود که نقش مراکز تربیت معلم را پررنگ تر کند و به این ترتیب افرادی آموزش دیده، متخصص در امر تربیت دانش آموزان و دیندار وترد آموزش و پرورش کند؛ و این مسئله مهمی است که با اجرای آن می توان کیفیت، کارایی و بازدهی آموزش و پرورش را تضمین کنیم. اگر ما بخواهیم به این گفته رهبر معظم انقلاب که « باید به مسئله ی پرورش و جریان پروش اهمیت داده شود؛ درکتاب درسی، در انتخاب معلم، در تربیت معلم، در خود سازماندهی و هر چه آموزش و پرورش بتواند از گسترش کمی پرهیز کند بهتر است؛ چون گسترش کمی آموزش و پرورش ، امروز در اولویت نیست؛ گسترش کیفی مهم است. نیاز ها بر آورده شود. آن مقداری که نیاز به معلم و مدرسه هست تأمین شود. درجه اول، گسترش کیفی باشد؛ بالا بردن ارتقاء رتبه معلمان از لحاظ آمادگی، تجربه، دانش، فرهنگ؛ این چیزهایی است که در آموزش و پرورش است.»عمل کنیم، ناگزیر باید روند به کارگیری نیروهای حق التدریس و پیمانی متوقف شود و تنها مرجع ورود معلمان به آموزش و پرورش، مراکز تربیت معلم باشد. در نتایج مطالعات پرلز 2006 که در کشور ما انجام شده، آمده است که « در ایران 34 درصد دانش آموزان، معلمانی دارند که دوره متوسطه را به پایان رسانده اند.»[2]با توجه به این آمار و واقعیات موجود، باید هر چه زودتر برنامه هایی تدوین و اجرا شود که تحصیلات و اطلاعات تخصصی معلمان را بالا ببرد. روشن است که کیفیت کار یک معلم با تحصیلات بالاتر و دانش بیشتر، فراتر از یک معلم با تحصیلات کمتر است. موردی دیگری که باید به آن توجه شود، حقوق فرهنگیان است که از چند جهت باید بررسی شود: اول این که وقتی دولت افرادی را به عنوان حق التدریس استخدام می کند، در چند سال اول خدمت، حقوق ناچیزی به آنها پرداخت می شود و این باعث ازبین رفتن و حتی به وجود نیامدن انگیزه تدریس در این افراد می شود. چنین افرادی پس از اینکه به طور رسمی استخدام می شوند، نیز بدون هیچ گونه انگیزه ای خدمت میکنند و تدریسی با کیفیت پایین ارائه میدهند. دوم این که در مواردی اندک، حقوق معلمان دیر پرداخت میشود و این خود باعث دل مشغولی معلم به مسائل مالی و بحران های ناشی از آن می شود، که ناخودآگاه از کیفیت تدریسش کاسته می شود. امروزه به دلیل فراگیر شدن فرهنگ فرزند کمتر زندگی بهتر و دلایل اجتماعی دیگر، کلاس های چند پایه در کشور زیاد شده اند و نیاز به توجه ویژه به این کلاس ها و معلمان آن ها است، ولی برعکس در این مورد هیچ گونه اعتنایی نشده است، تا آن جایی که دکتر محرم آقازاده می گوید: « تدریس چند پایه درست مثل سایر بخش های دنیای در حال توسعه و توسعه یافته، از زمان شروع سیستم تحصیل همگانی رسمی وجود داشته است. هر چند کلاس های چندپایه برای مدت های مدید با ما همراه بوده اند، سیستم های آموزشی رسمی توجه کافی به چالش های محیط چندپایه نکرده اند، برای نمونه: 1- اکثریت معلمانی که هم اکنون در کلاس های چندپایه تدریس می کنند آموزش خاصی برای تدریس این کلاس ها ندیده اند. 2- توجه کمی به این مسئله در سیاست های آموزشی دولت می شود. 3- حمایت ضمن خدمت جزئی، از معلمان چندپایه میشود یه اصلا حمایتی در کار نیست. 4- مراکز تربیت معلم از [قرار دادن روش] تدریس چندپایه در برنامه های تربیت معلم خود چشم پوشی کرده اند. و به این ترتیب بیشتر معلمان چندپایه به حال خود واگذاشته شده اند.»[3] به این ترتیب از مسئولان انتظار می رود در مورد کلاس های چندپایه- که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود- تصمیمات سازنده ای اتخاذ کنند تا ضمن بالا بردن کیفیت آموزش در این مدارس، حقی از دانش آموزان این مدارس ضایع نشود. مسئله دیگر عدالت آموزشی است که رهبر معظم انقلاب نیز در موارد زیادی به آن اشاره و اهتمام داشته اند، ولی عملا شاهد هستیم که هیچ تلاشی در این زمینه، حداقل در مقام عمل نشده است. عدالت آموزشی یعنی این که همه مدارس ( همه دانش آموزان ) از امکانات یکسان برخوردار باشند( از لحاظ وسایل کمک آموزشی، از لحاظ امکانات پرورشی و تربیت بدنی و در نهایت از لحاظ بودجه های دریافتی ). برخی از مدارس سرشار از وسایل کمک آموزشی هستند وظرفیت استفاده از آن وسایل را ندارند، در صورتی که مدارسی در مناطق مستضعف، بهدنبال چنین وسایلی هستند و به دیت نمی آورند. و حالا این سؤال پیش می آید که چرا باید ما انتظار داشته باشیم که سطح درک و سطح آموزشی یک دانش آموز منطقه 1 با یک دانش آموز منطقه 3 یکسان باشد؟ آیا منصفانه است که کودکی در مناطق مستضعف (منطقه 3) متولد شود و علی رقم تحمل محرومیت های ناشی از تبعیض اجتماعی و اقتصادی ، شاهد این واقعیت باشد که آموزش و پرورش نیز کمترین امکانات آموزشی را در اختیارش می گذارد؟ چرا باید برخی از مدارس 30 میلیون تومان سرانه بگیرند در حالی که سایر مدارس حداکثر یک میلیون سرانه داشته باشند؟ به این سؤالات نمی توان پاسخ داد، و راهی جز ایجاد عدالت آموزشی در مدارس سطح کشور باقی نمی ماند؛ همان طور که مولایمان علی (ع) از عدالت سخن می گفتند و آن را به بهترین شکل عملی می کردند. شبکه ملی مدارس طرحی جالب و تحولگرایانه است که متأسفانه به کندی اجرا می شود. امروزه که فن آوری اطلاعات حرف اول را می زند، نباید بگذاریم دانش آموزان ما از نعمت اینترنت و کاربردهای فن آوری اطلاعات بی بهره بمانند. وزارت می تواند با برنامه ریزی دقیق که قابلیت اجرا آن تضمین شده باشد و اطلاع رسانی به جامعه، این شبکه را فراگیر کند. مشکل دیگری که به نظر می رسد در سطح وزارت نمود بیشتری دارد، این است که با ورود هر وزیر به این وزارتخانه ی عظیم و کلیدی، سیاست های جدیدی شروع به مطرح شدن می کنندو در راستای همین سیاست ها زیرساخت هایی به وجود می آیدو هنوز اجرایی نشده اند که وزیر بعدی از راه می رسد و سیاست های وزیر قبلی را نفی می کند؛ زیرساخت های به وجود آمده را نادیده می گیرد و شروع به ایجاد زیرساخت های جدید می کندو این نشان از انعطاف پذیری اندک نظنم اداری آموزش و پرورش ما دارد و البته حل این مشکل به قدرتی عظیم نیاز دارد و ناگذیر از آنجا رد می شویم. [2] وزارت آموزش و پرورش، نشریه خبری- تحلیلی و آموزشی نگاه، شماره 407، مهرماه 1388، هفته سوم [3] محرم آقازاده، (مترجم) خودآموز تدریس چندپایه، اثر:کنعان مکوسانا و ماری جویس کاپیسا، (تهران : انتشارات آییژ ، 1386) ، مقدمه ( این تحقیق در اداره آموزش و پرورش کدکن تدوین و ارائه شده است و هرگونه سوء استفاده منوط به اجازه از صاحب وبلاگ تربیت برتر است.)