هوش عمومى
براى کوششها به هوش توضیح مىدهند حتى قبل از [دو تور] را شروع کرد و سیمون آزمون هوش اول را توسعه داد. در روانشناس اوایل 1900 انگلیسى چارلز اسپیرمن یک مراقبت مهم را که درست کردن براى نظریات هوش را خیلى بعداً تحت تأثیر قرار داده است: او مطرح کرد آزمایشات توانایى ذهنى همبستهشده مثبت همه بودند. همبستگى درجه است دو متغیر به کدام وابستهاند و با هم تغییر مىدهند(روانشناسى دیدن: مطالعات همبستگى).
اسپیرمن پیدا کرد اشخاصى که روى هریک از آزمایشات ذهنى را بلند امتیاز گرفت او به امتاز متمایل بلند روى همه دیگران داد. کسانى که برعکس چوبخطگذارده پایین روى آزمون عقلى هر کسى به امتاز پایین روى همه دیگران متمایل بود. اسپیرمن دلیل آورد که اگر آزمایشات همه ذهنى همبستهشده مثبت بودند، یک متغیر متداول باید باشد یا ارتباطهاى مثبت را عامل مىشود تولید بکند.
در 1904 اسپیرمن براى یک مقاله اصلى درباره هوش را انتشار دادند او در کدام یک روش آمارى استفاده کرد که به که ارتباطهاى مثبت را نشان مىدهد میان آزمایشات ذهنى از یک فاکتور زیربنایى متداول ناشى شدند. روش او تا یک فن آمارى خردمندانهتر نهایتاً معروف به تحلیل عامل گسترش یافت. تحلیل عامل در حال استفاده کردن، ممکن است که خوشههاى آزمایشات را آن اندازه یک قابلیت متداول همسان مىسازد. مبنى بر تحلیل عاملش، اسپیرمن پیشنهاد کرد که دو فاکتور براى تفاوتهاى فردى در امتیازات روى آزمایشات ذهنى مىتوانستند دلیل بیاورند. او هوش عمومى کار اول را صدا زد یا عامل عمومى، بازنموده مثل جى-بر طبق اسپیرمن، جى-همه به خاک مىسپارد خردمند به کار بگمارد و توانایىهاى ذهنى. عامل جى نشان داد چه همه آزمایشات ذهنىاى را مشترک داشت. امتیازات روى همه آزمایشات همبستهشده مثبت بود، اسپیرمن اعتقاد داشته باشید براى اینکه همه آزمایشات به جى-فاکتور دوم نزدیک شدند اسپیرمن عامل ویژه را همسان ساخت بد یا اس-عامل ویژه منسوب به هرچه توانایىهاى یگانه یک آزمایش مخصوص بنابراین لازم با از آزمایش تا آزمایش فرق داشته باشید. اسپیرمن و پیروانش اهمیت را خیلى بیشتر روى هوش عمومى به جاى روى عامل ویژه قرار دادند. سراسر زندگىاش، اسپیرمن بحث کرد که جى-، مثل او تعریف کرده بود تحلیل عامل را به طور ریاضى استفاده بکند، حقیقتاً بود چه دانشمندانى به وسیله هوش را باید قصد داشته باشد. او همچنین آگاه بود که تعریف ریاضىاش هوش عمومى توضیح نداد چه جى-را ایندیم 1920 تولید کرد او پیشنهاد کرد جى-یک نیروى ذهنى اندازه گرفت یا نیرو. دیگران که به جى-ادامه داده است رسیدگى بکند حدس بزند به کارآیى نورونى ممکن است مربوط باشد، سرعت نورونى یا دارایىهاى اساسى دیگر مغز.
نا توانایىهاى ذهنى اولیه :
خیلى از تحقیق روى توانایىهاى ذهنى که از اسپیرمن پیروى کرد تشکیل شدن از مبارزات به مقام اساسىاش. در اوایل 20ام قرن، تعدادى روانشناس براى شقوق به اسپیرمن را اس-نظریه دو عامل با استفاده روشهاى متفاوت تحلیل عامل درست کردند. این محققین گروه را همسان ساختند عامل مىشود، توانایىهاى ویژه گروههاى مخصوص آزمایش را فکر کردند به خاک بسپارند یادداشت مىکند. براى مثال، نتایج از آزمایشات لغت و شباهتها(یک سیب چطور است و پرتقال شبیه؟) به با یکدیگر متمایل باشید همبسته باشید اما نه با آزمایشات توانایى فضائى. هر دو لغت و شباهتها آزمایشات از معناى کلامى شامل باشد بنابراین روانشناسان یک عامل کلامى مبنى بر همبستگى بین آزمایشات امکان دارد همسان بسازند. اگرچه بسیار روانشناسان را که موافقت کردند ویژگىیافته توانایىها یا گروهبندى مىکند موجود عامل مىشود، آنها تعداد عوامل را مباحثه کردند و آیا جى-به عنوان یک فاکتور به طور کلى باقى ماند.
در 1938 روانشناس آمریکایى (لویى سورستون) پیشنهادشده آن هوش نه یک عامل عمومى بود اما یک مجموعه کوچک عوامل مستقل از اهمیت مساوى. او این عوامل را توانایىهاى ذهنى اولیه صدا کرد. براى همسان ساختن این توانایىها، (سورستون) و همسرش، تلما، اختراعشده مجموعه 56 آزمایش. آنها باترى آزمونها را به 240 دانشجویان دانشگاه اداره کردند و آزمایش منتجشده را تجزیه کردند با روشهاى جدید تحلیل عامل را امتیاز بگیرد که (سورستون) اختراع کرده بود. سورستون هفت توانایىهاى ذهنى اولیه همسان ساخت:( 1- درک کلامى، براى قابلیت معانى کلمهاى را مىفهمد؛( 2) روانى کلامى یا با مواد لفظى را سرعت مىگیرد، مانند قافیههاى در حال درست کردن؛( 3) عدد یا حساب، قابلیت؛( 4) حافظه، براى قابلیت کلمات را به یاد مىآورد، نامهها، اعداد و منعکس مىکنند؛( 5) به سرعت سرعت ادراکى، براى قابلیت جزئیات دیدارى را تشخیص مىدهد و شباهتها را درک مىکند و تفاوتهاى میان اهداف مصور؛( 6) استدلال استقرائى یا مشتق شدن نظرات عمومى و بر از اطلاعات ویژه حکومت مىکند؛ و دیدارىگرى فضائى)7(، به طور ذهنى براى قابلیت تجسم مىکند و اهداف را در سه بعد با دست درست مىکند. که دیگران [سورستون] [دوباره تجزیهشده] دو مسئله پیداشده با سرانجامهایش منتج بشود. اول، (سورستون) فقط دانشجویان دانشگاه را مثل آزمودنىها در تحقیقش استفاده کرد. دانشجویان دانشگاه روى آزمونهاى هوشى را بهتر انجام مىدهند به جاى اشخاص را در جمعیت عمومى انجام بدهد بنابراین [سورستون] نه را قرار بدهد بد دامنه تغییر پر توانایى فکرى را نشان بدهد. با محدود کردن دامنه تغییر قابلیت در نمونهاش، او اندازه ارتباطها را به طور مؤثر بین آزمایشات کاهش داد. این ارتباطهاى پایین در سرانجامش کمک کردند که هیچ فاکتور امتیاز وجود نداشت. براى فهمیدن دامنه تغییر محدودکننده قابلیت چرا اندازه ارتباطها را کاهش مىدهد، یک همانندى در نظر مىگیرد. بیشتر مردم موافقت مىکنند که، در توپبازى مهم در علامتگذارى را بلند مىکند. اما در ناسیونال توپبازى انجمن((ABN)،) همبستگى بین بازیکنان امتیاز و صفر را بلند مىکند. دلیل آن (ABN) است بازیکنان براى بلندىشان را به سنگینى برگزیدهاند و 15 سانتىمتر معدل مىگیرند(6 در) زبانگنجشک به جاى بلندى معدل در جمعیت عمومى. (سورستون) وقتى که به آزمایشاتش به یک نمونه نماینده بیشتر جمعیت داد، او براى ارتباطهاى بزرگتر میان آزمایشاتش را پیدا کرد از او فقط دانشجویان دانشگاه در حال استفاده کردن. یک مسئله دوم با [سورستون] منتج بشود بد که، حتى در دانشجویان دانشگاه، آزمایشات آن (سورستون) به کاررفته هنوز همبسته بودند. سبک رئالیستى تحلیل عامل آن (سورستون) ارتباطهاى درستشده را سختتر اختراع کرده بود که همسان مىسازد. محققین دیگر وقتى که [دوباره تجزیهشده] دادههایش روشهاى دیگر تحلیل عامل را استفاده بکنند، ارتباطها آشکار شدند. محققین نتیجه گرفتند که باترى آزمونهاى [سورستون] همان عامل جى را همسان ساخت که اسپیرمن همسان ساخته بود. سى-هوش متغیر و هوش متحجر ایندیم 1960 روانشناسان آمریکایى ریموند کاتل و جان هورن از روشهاى جدید تحلیل عامل درخواست کرد و آنجا نتیجه گرفت دو انواع هوش عمومى است: هوش متغیر(گرم-نیرو) و هوش متحجر(cg). هوش متغیر پایه زیستشناختى هوش را نشان مىدهد. اقدامات هوش متغیر، از قبیل سرعت از استدلال و، حافظه در بزرگسالى را افزایش مىدهد و سپس تنزل به خاطر پروسه سالخورده. از طرف دیگر، هوش متحجر شناخت است و در به وسیله آموختن کسبشده کاردان است و تجربه مىکند. به اندازه فرصتها براى آموختن در دسترس است، هوش متحجر یک شخص نامعلوم اس-زندگى مىتواند افزایش بدهد ادامه داشته باشد. براى مثال، شناخت لغت به افزایش در پروفسورهاى دانشگاهى را سراسر فراخناى زندگىشان دانسته است. علاوه بر شناسایى دو زیرنوع هوش عمومى، همچنین (کاتل) توسعه داد او چیزى که نظریه سرمایهگذارى را صدا زد. این نظریه جستجو کرد توضیح بدهد (چطور سرمایهگذارى بخششهاى زیستشناختى هوش متغیر) آیا در مهارتهاى دانا مىتوانست کمک بکند و شناخت(هوش متحجر). به عنوان یک امکان دارد انتظار داشته باشد، به پایه زیستشناختى جداى هوش خیلى مشکل است از چه دانا است. آرسنیک (کاتل) آگاه بود، آزمایشات تقریباً همه ذهنى به هم بلورى و هم هوش متغیر نزدیک بشوند. در نتیجه بلورى و توانایىهاى روان با یکدیگر را همبستهاند. مقدارى پژوهشگر این همبستگى را بین دو عوامل مثل مدرک اسپیرمن عامل خاص هوش عمومى تعبیر مىکنند، جى-آنها نظریه [کاتل] را به عنوان یک پالودگى اسپیرمن اس-نظریه اصلى مىبیند، نه یک حرکت از آن.
انواع هوشها :
هاوارد گاردنر
در 1983 روانشناس آمریکایى هاوارد گاردنر یک نظریه را که پیشنهاد کردن به تعریف سنتى هوش جستجو کرد پهن بشود. او آن مفهوم هوش را احساس کرد، مثل آن به وسیله آزمایشات ذهنى را تعریفشده بود، نه همه راهها را دستگیر کرد انسانىها مىتوانند برترى داشته باشند. گاردنر بحث کرد ما یک هوش عمومى زیربنایى داشته نباشیم اما در عوض چندین هوشها دارند، هر بخش یک نظام مستقل در مغز. در به ضابطه در آوردن نظریهاش، گاردنر تأکید کمتر را روى توضیح دادن نتایج آزمایشات ذهنى به جاى روى دلیل آوردن دامنه تغییر توانایىهاى انسان آن وجود داشتن از میان کشتها قرار داد. او به منابع مدرک گوناگون نزدیک شد که تعداد هوشها را در نظریهاش معلوم مىکند. براى مثال، او مطالعات آسیبدیده مغزى را امتحان کرد کسانى که یک قابلیت گم کرده بود، از قبیل تفکر فضائى اما دیگر حفظ کرد، از قبیل زبان. به این حقیقت که دو توانایى به طور مستقل یکدیگر مىتوانستند به کار بیاندازند پیشنهادشده وجود هوشهاى جدا. همچنین گاردنر آن مدرک را پیشنهاد کرد براى چندین هوشها از نبوغها آمدند و دانایان. نبوغها هستند اشخاصى که به یک موهبت استثنائى در یک سطح ویژه در یک سن جوان نشان مىدهد اما که از لحاظهاى دیگر عادى هستند. دانایان هستند کسانى که امتاز روى هوشبهر پایین آزمایش کردنو که زبان را فقط ممکن است محدود کرده باشد یا مهارتهاى اجتماعىاما مقدارى قابلیت جالب توجه نشان مىدهد، از قبیل حافظه فوقالعاده یا طرح قابلیت. به گاردنر، همچنین حضور توانایىهاى حتمى سطح بالا در غیاب توانایىهاى دیگر پیشنهاد کردن به وجود چندین هوشها را. گاردنر هفت هوش در ابتدا همسان ساخت و پیشنهاد کرد یک شخصى که هر یک را با مثال فهماند. هوش زبانى استعداد را در سخنرانى درگیر مىکند و زبان و به وسیله شاعر را محلول آزمایش الیوت با مثال فهماندهشده است. هوش منطقىریاضى قابلیت به طور خلاصه به دلیل شامل مىشود و مسائل ریاضى و منطقى را حل مىکند. حکیم مادى آلبرت اینشتین یک مثال خوب این هوش است. هوش فضائى به اطلاعات دیدارى و فضائى عادت دارد درک بکند و به دنیا را تصور مىکند در کارها به کشتىرانى علاقه داشته باشند و در هنر. (پینتر پابلو ossaciP) یک شخص هوش فضائى بلند نشان مىدهد. هوش وابسته به موسیقى، براى قابلیت انجام مىدهد و از موسیقى قدردانى مىکند، به نمایندگى ترانهسرا (ایگور yksnivartS) است. هوش بدنىحرکتى قابلیت است که یک اس-را بدن استفاده مىکند یا از آن در فعالیتهاى مختلف را تقسیم مىکند، از قبیل ارتعاش آزاد فنر، ورزش، عامل، جراحى و جادو مىکند. مارتا گراهام، رقاص مشهور و طراح رقصتر، یک مثال خوب هوش بدنىحرکتى است. هوش بین فردى دیگران فهمیده و اقدام کردن آن درک شامل مىشود و به وسیله زیگموند فروید روانپزشک را با مثال فهماندهشده است. هوش درونفردى قابلیت است که یک اس-را خود مىفهمد و به وسیله رهبر را (مهندس ihdnaG) نمونهشده است. در اواخر 1990 گاردنر یک هوش هشتم به نظریهاش اضافه کرد: هوش امتیاز، براى قابلیت مىشناسد و گیاهان را طبقهبندى مىکند، حیوانات و مواد معدنى. طبیعتگراى چارلز داروین یک مثال این هوش است. بر طبق گاردنر، هر شخص یک نیمرخ یگانه این هوشها دارد، با قدرتها در مقدارى موضوع و ضعفها در دیگران. گاردنر اس-نظریه براى پذیرش تند میان مربیان را پیدا کرد براى اینکه به یک هدف وسیعتر پیشنهاد بکند به جاى تربیت سنتى را قبول کرده است. نظریه معنى مىدهد که مدرسه سنتى تربیت مىکند ممکن باشد از یک قسمت بزرگ از توانایىهاى انسان غفلت مىکند و که محصلین مورد توجه به وسیله اقدامات آموزشى قراردادى را آهسته بکند از لحاظهاى دیگر امکان دارد برترى داشته باشد. تعدادى مدرسه به با برنامه درسىها شکل دادهاند براى تعیینشده ارزیابى بکند و محصلین را در کل هوشها توانایىها توسعه مىدهد گاردنر همسان ساخت. منتقدین چندین هوشها نظریه چندین اعتراض دارند. اول، آنها بحث مىکنند که گاردنر نظراتش را روى استدلال بیشتر بنیاد قرار داد و شهود به جاى روى مطالعات تجربى. آنها مطرح مىکنند که هیچ آزمایشات در دسترس نیستند که همسان مىسازند یا هوشهاى ویژه را اندازه مىگیرند و آن نظریه دهههاى تحقیق را ندیده مىگیرد آن براى توانایىهاى متفاوت را بیشتر به همبسته بودنمدرک یک فاکتور قطارى تمایل نشان بدهد. به علاوه، منتقدین بحث مىکنند که بعضى از هوشها گاردنر شناختهشده، از قبیل هوش وابسته به موسیقى و هوش بدنىحرکتى، به سادگى مثل استعدادها را باید تلقىشده باشد براى اینکه معمولاً آنها به زندگى لازم نیستند وفق بدهند درخواست مىکند. [سه|آرچیس|] نظریه هوش ایندیم 1980 روانشناس آمریکایى شرقى رابرت اشترنبرگ به یک نظریه هوش پیشنهاد کرد که، به گاردنر اس-نظریه چندین هوشها علاقه داشته باشد، نافرجام که باردارى سنتى هوش بزرگ مىشود. اشترنبرگ را که مطرح کرد آزمایشات ذهنى پیشگویىکنندگان اغلب ناقص اجراء واقعىدنیا هستند یا موفقیت. کسانى که بعضى وقتها خوب روى آزمایشات همچنین در اوضاع واقعىدنیا را انجام نمىدهند. بر طبق اشترنبرگ اس-[سه|آرچیس|](سهبخشى) نظریه هوش، هوش از سه جنبه اصلى تشکیل مىشود: هوش تجزیهاى، شعور خلاق و عقل عملى. اینها چندین هوشها مانند گاردنر اس-نظریه نیستند اما قسمتهاى یک سیستم انفرادى وابسته به هم بودند. بدین ترتیب، خیلى روانشناس اشترنبرگ را مثل سازگار اس-نظریه با نظریات هوش عمومى درنظر مىگیرند. هوش تجزیهاى بخش اشترنبرگ اس-نظریه است آن به باردارى سنتى هوش عمومى از نزدیک بسیار شبیه باشد. هوش تجزیهاى مهارت در استدلال است، پردازش اطلاعات و حل مسائل. قابلیت شامل مىشود که تجزیه مىکند،، ارزیابى مىکند قضاوت بکند و برابر است. هوش تجزیهاى به فرآیندهاى ادراکى اساسى نزدیک مىشود یا اجزاء. شعور خلاق مهارت در استفاده کردن گذشته از تجارب است که بصیرت را انجام مىدهد و به اوضاع جدید رسیدگى مىکند. مردم بلند در شعور خلاق ماهر در ترکیب کردن حقایق ظاهراً بىنسبت به شکل نظرات جدید هستند. بر طبق اشترنبرگ، آزمونهاى هوشى سنتى شعور خلاق را اندازه نمىگیرد براى اینکه به امتاز ممکن بلند است روى یک امتحان هوش به اوضاع جدید هنوز زحمت ایجاد بکند رسیدگى بکند. عقل عملى به مردم اس-قابلیت مربوط است که وفق مىدهد، انتخاب مىکند و محیط واقعىدنیایشان را شکل مىدهد. مهارت را هرروز زنده درگیر مىکند(باهوشان خیابانى) و در وفق دادن زندگى درخواست مىکند و یک شخص اس-قابلیت منعکس مىکند که در کارگذارىهاى واقعىدنیا موفق مىشود. یک مثال به وسیله اشترنبرگ عقل عملى مىدهد است یک کارمند که به شغلش علاقمند بود اما از رئیسش تنفر داشت. یک سربازگیر مجرى کارمند را درباره یک شغل جدید ممکن تماس گرفت. براى شغل به جاى درخواستکننده، کارمند به سربازگیر نام رئیسش داد، که دور از کمپانى را بعداً اجارهشده بود. با گرفتن خلاص از رئیس او از به جاى پسمانده شغل تنفر داشت او دوست داشته باشید، کارمند به توافق به محیط واقعىدنیایش را نشان داد. مردم با عقل عملى بلند ممکن است یا نه خوب روى هوشبهر استاندارد را ممکن است انجام بدهد آزمایش مىکند. در اشترنبرگ اس-نگاه، مردم باموفقیت باهوش مطلع از قدرتهایشان هستند و ضعفها در سه مناطق هوش. آنها حل مىکنند به چطور بر قدرتهایشان سرمایهگذارى مىکند، براى ضعفهایشان خسارت مىدهد و توسعه دادن را توانایىهایشان براى اینکه موفقیت انجام دادن در زندگى حمایت مىکند.