1. تعریف:
سخنرانى و اختلالهاى گویایى. سخنرانى یک سیستم داناى ارتباط است ملزمکننده استفاده همنواخت صدا، به هم پیوستن و مهارتهاى زبانى. اگرچه خیلى حیوان از نظر فیزیولوژیکى توانا هستند که صدا را براى ارتباط برقرار کردن یک دامنه وسیع پیغامهاى ساده به دیگران انواعشان استفاده مىکنند، فقط انسانىها سخنرانى واقعى را قادر هستند تولید بکنند(در مقابله با مهارتها در همرنگى استتارى سخنرانى چنین پرندگان مانند طوطىها و eanym). در یک معنى وسیع، سخنرانى با زبان هممعنى است.
II. صدا:
صدا یا تولید صدا، آیا صدا به وسیله بازدم هوا را به وسیله ارتعاش دادن را تارهاى صوتى درست شده است(حنجره دیدن). صدا به ازاى پیچ را تعریفشده است، کیفیت و شدت یا بلندى. پیچ مطلوبترین، که مناسبترین پیچ را براى صحبت قصد دارد، از هر شخص تغییر مىکند. هر دو بهینه پرتاب مىکنند و دامنه تغییر پیچ به طور اساسى تعیینشده به وسیله طول هستند و از همگانى تارهاى صوتى؛ ، در این حدود پرتاب مىکنند ممکن باشند گوناگون با تغییر ترکیب فشار هوا باشید و تنش تارهاى صوتى. این ترکیب تواتر را معلوم مىکند تارهاى صوتى در کدام ارتعاش دارند؛ فرکانس ارتعاش بزرگتر، پیچ بلندتر. جنبه دیگر صدا طنین است. پس از صدا تولیدشده است، در صندوق را صداپیچ شده است، گود مىاندازد و فرورفتگىهاى دهان. کیفیت صدا تعیینشده به وسیله طنین است و روش تارهاى صوتى در کدام ارتعاش دارند؛ شدت به وسیله طنین را کنترلشده است و به وسیله قدرت ارتعاشات از تارهاى صوتى. III.
به هم پیوستن :
به هم پیوستن به اصوات گفتارى مراجعه مىکند که به شکل را از زبان کلمات را درست شدهاند. مکانیسم در حال به هم پیوستن از لبها تشکیل مىشود، بر زبان مىآورد،، دندانها وراجى مىکنند و کام. سخنرانى با جلوگیرى کردن را با صدا ادا شده یا شکلدهى هر دو قابل جمع شدن است و dezilacovnu جریان هوا از میان حرکت زبان، لبها، فک زیرین و نرمکام. دندانها براى مقدارى ویژه اصوات گفتارى را عادت دارند درست بکنند. VI.
مهارتهاى زبانى و عوامل دیگر :
زبان یک سیستم دلخواه نمادهاى انتزاعى است موافقت کردن سر به وسیله هر گروه مردم که افکارشان را ارتباط برقرار مىکند و احساسات. نشانهها لفظى یا غیرشفاهى ممکن است باشند، یعنى، یا گفتارى و یا نوشتن؛ نشانههاى به طور اضافى غیرشفاهى اطوار ممکن است باشند و حرکات بدنى(سى همچنین زبان اشاره). در زبان گفتار مهارتهاى به هم پیوستن آیا به کاررفته است؛ در زبان نوشتار، هجى به هم پیوستن را جانشین شده است. هم شنوایى و هم دیدارى مهارتها لازم براى فهم است و آشکارسازى از زبان. ارزیابى بکنید و همچنین موزون مىکند مجبور باشد مورد توجه در ارزشیابى سخنرانى باشید. سخنرانى وصلشده خیلى تند نباید باشد یا این حدود آهسته مىکند که در فهم دخالت مىکند. ریتم بیشتر به ازاى روانگویى را قضاوتشده است. خوب یا به اصطلاح گفتار طبیعى دقیقاً سنجیده نمىتواند باشد یا شرح داد، با این وجود؛ ذاتاً فقط آنطور که به نظر مىرسد مناسب براى جنس را مىتواند قضاوتشده باشد،، اندازه مىگیرد کهنه بکند، شخصیت و احتیاجات سخنگو. علیه اختلالهاى گویایى :
براى اینکه سخنرانى یک کنش دانا است، هر تداخل با توانایى یادگیرى به علت را یک اختلال سخنرانى ممکن است قابلانتظار باشد. مشترکترین حالات مزاحم رواننژندى حتمى هستند و پسیکوز، عقبماندگى ذهنى و آیا آسیب مغزى مادرزادى یا بدست آورد. به هم پیوستن خودش به وسیله چنین ناتوانىهاى فیزیکى مانند کامشکافته را ممکن است خراب شده باشد، فلج مغزى یا از دست دادن شنوایى؛ در نتیجه فلج ناشى از ضایعه عصبى هر همچنین بخش مکانیسم در حال به هم پیوستن ممکن است بدتر بشود. همچنین اختلال پیامد تقلید ناخودآگاه از ممکن است باشد سخنرانى ضعیف شکل بدهد یا ادراک غیرکافى محرکهاى شنوایى. اختلالات آوائى، به اصطلاح اشکالات در تکلم، فرآورده بیمارى ممکن است باشد یا تصادفات آن شور حنجره. همچنین آنها ایجادشده توسط چنین بىهنجارىهاى فیزیکى مانند نقص مادرزادى پیشرفت یا دیگرى ناتمام تارهاى صوتى ممکن است باشند. ، با این وجود، مکررترین علت سوءاستفاده مزمن دستگاه صوتى است، یا به وسیله استفاده مفرط یا به وسیله تولید نادرست صدا؛ این به چنین تغییرات آسیبشناختى مانند رشدها روى یا غلیظشدگى و تورم تارهاى صوتى ممکن است منتج بشود. بىنظمىهاى نرخ و عموماً یا روانزا و یا را موزون مىکنند بند یک پایه در مقدارى آشفتگى عصبشناختى دارد. یک مثال متشخص یک حالت عصبشناختى (nosnikraP) بیمارى است. وقفه متغیر.
گفتاردرمانى :
یک درمانشناس گویایى است یک متخصص که به تشخیص دادن بیمارى را تربیتشده بوده است و بىنظمىهاى مختلف سخنرانى را معالجه مىکند، زبان و صدا. براى اینکه اغلب حالات عصبشناختى فیزیکى یا روانشناختى یا مسئول به خاطر و یا هستند منسوب به اختلال سخنرانى است، اغلب درمانگر در به عنوان یک عضوى یک تیم کار بکند، که یک پىشناس ممکن است در برداشته باشد، یک گوشگلوبینىشناس، یک روانپزشک، یک روانشناس، یک مددکار اجتماعى روانى و یک متخصص اختلالات گویایى. اختلالهاى گویایى ایجادشده توسط بیمارى، صدمه یا بدریختى استان پزشک را فرو مىریزد و جراح. وقتى که این عیوب اصلاحشدهاند، درمانشناس گویایى مسئول به خاطر تعلیم شخص سخنرانىخراب شده است که مىشنود و سخنرانى را به درستى زیر نظر دارد، که به مناسبت در دوران لفظى را فکر مىکند و به تمرین روى سخنرانى را نظارت مىکند آشفته به وسیله ناهماهنگى یا تأثیرات عاطفى. تا جایى که یک نقص شنوایى(ناشنوایى دیدن) به وسیله تقلید سخنرانى ضرورى را مانع خواهد شد بیاموزد طرحدار مىکند و صدا مىکند و شخص از نظارت مال او مانع مىشود یا اشتباهات خودش، یکى از باارزشترین درمانگر تکنیکها اندازهگیرى کمى از شنوایى است. براى اینکه ظرفیت عقلانى و قابلیت به زبان دستهاى کاملاً مربوط است، همچنین درمانگر باید بفهمد چطور هوش در یک بچه جوان توسعه بدهد. آشکارترین اختلال سخنرانى عاطفى لکنت دارد، که اغلب ایجادشده توسط اضطراب است. درمانشناس گویایى یک برنامه کار تمرین سخنرانى استفاده مىکند که این ناتوانى را کاهش مىدهد. جایى که لازم، دستیار یک روانشناس داوطلب است؛ در موضوعات زیاده از حد، یک روانپزشک رواندرمانى را کمک مىکند..