هدفهاى تربیتى از منظر امام خمینى (س )
غالب متفکران در تبیین اهداف ، به افقهاى دور دست وادى تربیت و عنوان هدفهاى غایى یا دراز مدت ، اهمیت ویژه اى مى دهند و آن ها را داراى اولویت مى دانند و در مراتب بعدى به ارائه هدفهاى میانى (میان مدت ) و نیز هدفهاى مرحله اى (کوتاه مدت ) مى پردازند.
در نگرش امام خمینى نیز مى توان به روشنى و شفافیت ، چنین مرحلى را دربیان اهداف نظاره گر بود. ایشان معتقدند که بر مبانى حدیث قدسى ، که فرموده خداى متعال است ، اگر انسان به حقیقت عبودیت نایل و واصل شود، خداوند او را بشارت مى دهد که در این صورت : گوش او خواهم بود که با آن مى شنود و چشم او خواهم بود که با آن مى بیند.
مضمون حدیث مذکور، به یکى از غایات و کمالات انسانى اشاره دارد که در آن مرتبه ، اعضا و جوارح او نیز صبغه الهى پیدا مى کند.
امام در تعبیر دیگرى برآنند که هدف اصلى در تربیت انسان این است که انسان طبیعى بشود، یک انسن الهى ، به طورى که همه چیزش الهى بشود، هرچه مى بیند، حق ببیند.
به لحاظ اینکه در تربیت رسمى ، حوزه و دانشگاه متولیانى هستند که هدفهاى تربیتى را باید محقق کنند، امام به عنوان یک راهبرد چنین توصیه مى کنند:
همت کنند به اینکه دانشگاه را یک مرکزى درست کنند که مرکز علم و تهذیب باشد.
... باید اشخاص متعهد چه در حوزه هاى علمیه و چه در دانشگاه ، کمر خودشان را محکم ببندند براى اصلاح ... و این دو مرکز باید علم و عمل ، علم و تهذیب را به منزله دو بالى بدانند که با یکى از آنها نمى شود پرید، قدمهاى بعد تهذیب است.
چنانچه حوزه و دانشگاه به عنوان نهادهایى که هدفهاى تربیتى را در سطح عالى تحقق مى بخشند، مد نظر قرار گیرند، مى توان موفقیت آنها را در این امر، تضمینى براى پیشرفت و تحول امر تعلیم و تربیت در سایر سطوح تلقى کرد.
تنوع غایات و اهداف
تربیت ، منشورى کثیرالاضلاع است که از هر سوى بدان بنگریم ، جلوه خاصى را نظاره گر خواهیم ، به گونه اى که اندیشمندان ، تربیت را در جنبه هاى اجتماعى ، اخلاقى ، (دینى ) عقلانى (ذهنى )، عاطفى و بدنى (فیزیکى ) مورد بررسى قرار مى دهند. بر همین قیاس ، غایات تربیت نیز از تنوع قابل ملاحظه اى برخوردار است .
از عوامل استحکام نظام تربیت اسلامى ، علاوه بر تنوع اهداف و زمینه ها، مى توان به توازن و تعادل موجود میان حوزه هاى گوناگون آن اشاره کرد. به عنوان نمونه ، از یک سوى با هدفهایى نظیر عدالت اجتماعى مواجهیم و از سوى دیگر به گونه اى متوازن ، هدفهایى را در زمینه هاى فردى ، همچون خودسازى و تعالى نفس شاهد هستیم .
اینک برخى از رویکردهاى امام در قلمرو اهداف تربیت را مرور مى کنیم :
اهداف ناظر به تربیت اخلاقى (معنوى )
واژه تحول در بینش امام خمینى (س ) در حقیقت واژه اى محورى و کلیدى و نیز نشانگر نقطه اوج در تربیت اخلاقى است ایشان ازتحول معجزه آساى ملت به منزله محصول اسلام و قوت ایمان نام مى برند و آن را منشاءتغییرات تکوینى ، تغییرات جهانى ، و تغییرات موسمى تلقى مى کنند و نیز منشاء تحول ملت را تحول درنفوس مى دانند و با استناد به آیه شریفه ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم مى گویند: پس خداى تبارک و تعالى ، تغییر نمى دهد مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را. و با نگاهى موشکافانه مبناى تغییر و تحول را نیز توفیق الهى مى دانند و در جایى دیگر، مقصود اصلى انبیا را دعوت مردم به نور بیان مى کنند.
باید توجه داشت که در حوزه تربیت اخلاقى ، مفاهیم و واژه هاى متنوعى دلالت بر آرمانها و اهداف دارد که برخى از آنها جامعیت بیشترى نسبت به سایرین دارد به عنوان مثال ، واژه تزکیه به مفهوم پالایش درون از شوائب و در نهایت رشد و تعالى را در نظر آوریم . تزکیه به عنوان اصلى ترین مقصد انبیا و به عبارت دیگر، مقصد اساسى تعلیم و تربیت نیز به حساب مى آید.
امام مى فرمایند:
انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیانها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم ، و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم ، اگراین توفیق براى همگان حاصل شد، دنیا یک نور قرآن و جلوه نور حق.
ایشان در چشم اندازى عالى تر به عنوان یک هدف تربیت اخلاقى تحول علمى - عرفانى را مطرح مى کنند و مى فرمایند: مساءله بعثت یک تحول علمى عرفانى در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه هاى خشک دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود.
اهداف ناظر به تربیت اجتماعى
از نقاط قوت یک نظام تربیتى ، رها شدن از دایره تنگ و بسته فردیت و علایق فردى است ، تا جایى که مى توان از معیارهاى ارزشگذارى یک دستگاه تعلیم و تربیت ، وسعت نظر و عمق توجه آن به جامعه و اهداف آن را برشمرد.
امام خمینى در تبیین انگیزه قیام انبیا مى گویند:
انبیا هم که آمده اند از طرف خداى تبارک وتعالى ، براى همین تربیت بشر و براى انسان سازى است . تمام کتب انبیا خصوصا کتاب مقدس قرآن کریم ، کوشش دارند به اینکه این انسان را تربیت کنند براى اینکه با تربیت انسان ، عالم اصلاح مى شود.
ارتباط قانونمند انسان تربیت شده و اصلاح عالم در سخنان ایشان ، از یک سوى نمایانگر عمق اندیشه تربیتى آن بزرگوار است ، به این معنا که اگر حقیقتا انگیزه اصلاح عالم ، مورد نظر همه مکاتب یا ملتهاست ، باید از تربیت انسان آغاز کنند و از دیگر سوى ، بیانگر سعه صدر و بینش اجتماعى ایشان است که در تنظیم اهداف ، به کمتر از اصلاح عالم اکتفا نمى کنند و این معنا کلام گهربار مولاى متقیان را یادآور مى شود که فرمودند: الشرف بالمهم العالیه ، لابالرمم الباللیه.
شرف و بزرگوارى (انسان ) به میزان همتهاى بلند (او) است ؛ نه به استخوانهاى پوسیده نیاکان .
امام خمینى در جاى دیگر از سخنانش ، یکى از آرمانها و آرزوهاى خویش را استقرار صلح جهانى اعلام مى کنند و مى فرمایند:
امیدوارم که صلح جهانى بر پایه استقلال ملتها و عدم مداخله در امور یکدیگر و مراعات اصل حفظ تمامیت ارضى کشورهاى منطقه بناگردد و هرگونه تعرضى به کشورهاى دنیاى سوم و اسلامى و به خصوص در این منطقه برخلاف موازین است که باید پایه و اساس درستى مابین ملتها باشد.
نکته قابل ذکر آن است که در سخنان برخى از زمامداران و حتى اندیشمندان بیگانه ، آرمان صلح جهانى مطرح بوده و هست ، ولیکن میان شعارها و باورهاى قلبى و نیز تحقق آن در عمل ، فاصله بسیار است .
از ویژگیهاى حضرت امام این بود که به آنچه بیان مى کرد، باور و اعتقاد عمیق داشت و در عملى کردن آنها نیز تا جایى که توانست پیش رفت و التزام به عمل ، ایشان را از سایرین متمایز مى ساخت .
از ویژگیهاى تربیت اجتماعى ، نفى سلطه پذیرى است . تربیت اسلامى ، ناظر به پرورش انسانهایى است که نه سلطه گر و نه سلطه پذیر باشند .
قرآن نیز بر این مطلب تاءکید کرده است و مى فرماید:
لاتظلمون و لاتظلمون.
نه ستم کنید، نه مورد ستم قرار گیرید.
همچنین در سخنان حضرت على - علیه السلام - آمده است :
والله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و...
سوگند به خدا اگر شب را بیدار بر روى خار سعدآن (گیاهى است داراى خار سر تیز) بگذارانم و (دست و پا و گردن ) مرا در غلها بسته بکشند، محبوبتر است نزد من از اینکه خدا و رسول را روز قیامت ، ملاقات کنم ، در حالى که بر بعضى از بندگان ستم کرده و چیزى از مال دنیا غضب کرده باشم و چگونه به کسى ستم کنم براى نفسى که با شتاب به کهنگى و پوسیدگى باز مى گردد و بودن در زیر خاک به طول مى انجامد.
در فرمایشهاى حضرت امیر (ع )، سلطه گرى و ظلم و تعدى به مال دیگران نفى شده است ، اگر چه تحقق اینها، مستلزم پذیرش سختیهاى بسیار باشد.
امام خمینى در تمام سالیانى که علم مبارزه با ظلم و سلطه را بر دوش مى کشید، لحظه اى از تقبیح سلطه پذیرى و مذمت سلطه گرى ، غفلت نکرد و بارها و بارها بر این آرمان پافشارى مى کرد و مى فرمود:
از اول ، انبیا، این دو شغل را داشته اند، شغل معنوى که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند (که شیطان بزرگ است ) و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند این دو شغل ، شغل انبیاست.
و در ادامه مى افزایند:
خود پیغمبر(ص ) هم علمش این طور بود، تا آن روزى که حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت مى کرد، به مجرد اینکه توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات ، اقامه عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آن قدر که وقت اقتضا داشت ، نجات داد.
امام در بیان ارزش و حدود تربیت اجتماعى مى فرمایند:
(انگیزه ) تمام انبیا براى این بوده است که جامعه را اصلاح کنند و فرد را فداى جامعه مى کردند ما فردى بالاتر از خود انبیا نداریم ، ما فردى بالاتبر از ائمه - علیهم السلام - نداریم ، این فردها، خودشان را فدا مى کردند براى جامعه ، خداى تبارک و تعالى مى فرماید که انبیا را ما فرستادیم ، بینات به آنها دادیم ، آیات به آنها دادیم ، میزان به ایشان دادیم و فرستادیم (لیقوم الناس بالقسط) غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند عدالت اجتماعى در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود و به ضعفا رسیدگى بشود، قیام به قسط بشود.
اهداف ناظر به تربیت عاطفى
دلالتهاى تربیت عاطفى را از دو جنبه مى توان بررسى کرد ابتدا در شخصیت و سجایاى اخلاقى مربیان بزرگ ، مى توان به جستجوى شواهدى از عواطف پرداخت و سپس در کلام ، آنان شواهدى از پرورش عاطفه را نظاره کرد.
به عنوان نمونه در تحلیل شخصیت والاى پیامبر اکرم (ص )، این دو جنبه با شفافیت خاصى ظاهر مى شود ابتدا قرآن کریم با بیان صفاتى ، همچون (رحمة الله ) و (بالمومنین رؤ وف رحیم ) و نظایر آنها بر راءفت و رحیمیت آن اسوه عالمیان صحه مى گذارد و چنانچه در طول سالهاى بعثت و دعوت پیامبر(ص ) به نحوه سلوک و رفق آن حضرت با مردم نظر مى افکنیم ، تمام صفحات تاریخ زندگى ایشان را مشحون از لطف و محبت بى دریغ به امت مى بینیم و در گفتار و کلمات قصار نیز تجلى نیرومند و کاملى از تربیت عاطفى موج مى زند.
اینک به صورت گذرا، برخى از عبارات آن حضرت را مى آوریم :
من پنج خصلت از خصال کودکان را دوست دارم ، اول اینکه کودکان مى گریند. دوم اینکه بر روى خاک گرد هم مى آیند (روى خاک مى نشینند و بازى مى کنند) سوم اینکه با یکدیگر دعوا مى کنند بدون اینکه کینه هم را به دل بگیرند. چهارم اینکه براى فردا اندوخته نمى کنند و پنجم اینکه کودکان آباد میکنند و سپس ویران مى کنند.
هر کدام از شما که نسبت به اهلش (همسر و فرزندانش ) مهربانتر باشد به من نزدیکتر است و من از همه شما نسبت به اهلم ، مهربانترم . آیا دین جز محبت چیز دیگرى است ؟.
نظایر این عبارتها در کلام معصومان - علیهم السلام - به وفور مشاهده در شخصیت و سیره تربیتى امام خمینى (ره ) همانند کلام ایشان ، قرینه ها و شواهد عاطفى فراوانى را نظاره گریم ، با این حال برخى از جهتگیریهاى عاطفى ایشان را به طور مختصر و فهرست وار نقل مى کنیم :
الف - رفتار دوستانه با دیگران ؛
ب - حمایت از مظلوم ؛
ج - خود را رهین منت مردم دانستن ؛
د - دوستى با اطفال و تاءکید بر فطرت پاک آنها؛
اهداف ناظر به تربیت اعتقادى (دینى )
در این بخش ، هدفهایى که به آموزش معرفت دینى و پرورش ویژگیهاى اعتقادى ناظر هستند، مورد بررسى قرار مى گیرند قرآن کریم به عنوان یک دستور العمل به عموم مسلمانان مى فرماید:
فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین .
پس چرا از هر گروهى از ایشان ، دسته اى مهاجرت نمى کنند تا در دین داراى دانش (معرفت ) شوند
این آیه کریمه بر این امر دلالت دارد که دستیابى به علم و معرفت دینى ، یک هدف و آرمان تربیت اسلامى محسوب مى شود.
امام خمینى در خصوص اصل آموزش مى فرمایند: با آموزش است که انسان مى تواند تربیت کند جوانها را به طورى که مصالح دنیا و آخرت خودشان را خودشان حفظ کنند.
رویکرد ایشان همچنان در ضرورت آموزش و تربیت اعتقادى چنین است :
آنچه که انبیا براى آن مبعوث شده بودند و تمام کارهاى دیگر، مقدمه آن است ، بسط توحید و شناخت مردم از عامل است . ارائه عالم به آن طورى که هست ، نه به آن طورى که ما ادراک مى کنیم و دنبال این بودند که همه تهذیبها، تعلیمها و همه کوششها در این باشد که مردم را از این ظلمتکده هایى که همه عالم ظلمت است ، نجات بدهند و به نور برسانند.
و در جاى دیگرى هدف اصلى رسولان الهى را چنین بیان مى کنند:
تمام مقاصد انبیا برگشتن به یک کلمه است و آن معرفة الله است ، تمام ، مقدمه این است ، اگر دعوت به عمل صالح شده است ، اگر دعوت به تهذیب نفس شده است ، اگر دعوت به معارف شده است ، تمام برگشتش به این است که آن نقطه اصلى را که فطرت همه انسانها هست ، حجاب را بردارند تا انسان برسد به آن و آن معرفت حق است ، مقصد عالى همین است.
و در خصوص رابطه عالم محسوس و عالم معقول مى فرمایند:
اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحید است ، تعلیمات اسلام ، تعلیمات طبیعى نیست ، تعلیمات ریاضى نیست ، همه را دارد، تعلیمات طب نیست ، همه اینها را دارد، لکن اینها مهار شده با توحید، برگرداندن همه طبیعت و همه ظل هاى طلمانى به آن مقام نورانى که آخر، مقام الوهیت است .
اهداف ناظر به تربیت فردى
در رویکرد تربیتى اسلام ، فرد از ارزش و اهمیتى به میزان یک جامعه برخوردار مى شود، او صرفا حلقه اى از سلسله بى منتهاى بشریت نیست بلکه در چشم اندازى عمیق و گسترده ، همسنگ و هموزن جامعه تلقى مى شود.
از مواردى که در قرآن دلالت بر این امر دارد، آیه مبارکه زیر است :
من اجل ذلک کتبنا على بنى اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا.
بدین سبب بر بنى اسرائیل ، چنین حکم کردیم که هر کس ، نفسى را بدون حق قصاص یا بى آنکه فساد و فتنه اى در روى زمین کند به قتل رساند، مثل آن باشد که همه مردم را کشته است و هر که نفسى را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده است (که یک تن منشاء حیات خلقى تواند شد)
فضیل بن بسیار از امام باقر - علیه السلام - مى پرسد که آیا از این آیه شریفه مى توان چنین استنباط کرد که اگر کسى ، دیگرى را هدایت کند، به مانند آن است که همه مردم را هدایت کرده است و اگر کسى ، دیگرى را گمراه کند، همانند آن است که همه مردم را گمراه کرده است ؟
حضرت فرمودند: بلکه تاءویل بزرگ آیه همین است
از این روى ، ابعاد تربیت فردى نیز همپایه تربیت اجتماعى مورد توجه مکتب اسلام است .
در سخنانى از امام خمینى چنین آمده است :
خلاصه مطلب ما باید این را بفهمد که همه چیز هستیم و از هیچ کس کم نداریم ، ما که خودمان را گم کرده بودیم ، باید این خود گم کرده را پیدا کنیم و این فکر که بر ما تحمیل شده بود که "اگر دست خارج کوتاه شود مى میریم " را با تمام قدرت از بین ببریم.
و در عبارت دیگرى از ایشان چنین آمده است :
مطمئن باشید که در دراز مدت ، شما همه کار مى توانید بکنید و امیدواریم که مغزها را به کار بیندازید و آن خوفهایى که ایجاد کرده بودند در کشور ما، آن را هم کنار بگذارید و با شجاعت وارد بشوید و کار خودتان را انجام بدهید همان طورى که با شجاعت ابرقدرتها را خارج کردید، با شجاعت در فرهنگ خودتان کار بکنید و در کارهاى خودتان ، خودتان عمل بکنید و اتکاى خودتان را هر روز به (خارج کم ) بکنید و یک وقتى برسد که هیچ اتکا به خارج ، ما ندانسته باشیم .
اما در همان زمان که نداى بازگشت به خویشتن را سر مى دهند و تاءکید برخودجوشى وخودکفایى دارند به شکوفایى استعدادها و نیز از سلطه دیگران خارج شدن نیز اهتمام مى ورزند.
رابطه تربیت و کمال نفس نیز از دیدگاه ژرف امام پنهان نمانده است.